-
3
شنبه 2 فروردین 1393 15:22
همیشه ازین دید و بازدیدای اجباری متنفرم ، ادمایی که جوری دست میدن که دست دادنشون بیشتر شبیه هل دادنه ادمایی که روبوسی هاشون شبیه استفراغ کردن روت هست متنفرم متنفر از این همه توفیق اجباری ، دلم یه جایی میخاد دور از تمام این مثلا اشناها ، دور از این فضا که مجبوری 1 ساعت رو میخ بشینی و محترمانه باقی بمونی و نیش خند به لب...
-
2
چهارشنبه 28 اسفند 1392 12:18
ما رو چه به حال و هوای خوش ، همیشه این روزای اخر سال دلشوره ی عجیبی تو وجودم میوفته انگار کلی کار تموم نشده باقی مونده و انجام ندادم حال و روز روانم زیاد جالب نیست ، من موندنم و به مشت خواسته هایی که از یه سال به سال دیگه منتتقل میشه و انقدر این چرخه اتفاق میوفته که دیگه رسیدن به اون خواسته حتی پشیزی برام شادی بخش نیست
-
1
سهشنبه 27 اسفند 1392 01:08
زندگی جریان داره با تمام سختی هاش با تمام بریدن های آنی اش ، با تمام فکرای به بار ننشسته ، با تمام امیدای به گِل نشته جریان داره و تا حدودی هم این جریان مارو با خودش همراه میکنه هر چقدم بخایم ماهی خلاف جهت اب باشیم بالاخره جهت رو جریان ابه که مشخص میکنه و چاره ما یا در جهته یا خلافش ، چپ و راست و حاشیه امنی وجود نداره...